اَبری سفید



چقدر اعصاب خورد کنه مجبور باشی با آدمایی که اصلا در شانت نیستن آداب و معاشرت کنی ، اینکه میگم مجبور واسه اینه که بین بدو و بدتر انتخابشون کردم ، نمیدونم تا کی آبروم بخاطر اینا باید بره !  جلوی چند نفر تاحالا آبروم رفته ؛ نمیدونم.! الانم که گفت: جلوی دهن اینو بگیر اینقدر هیس هیس نکنه دیگه باهاش حرف نمیزنم.! چقدر محیط جامعه تغییر کرده که آدم مجبورِ تحمل کنه !  لعنت به آدمای بی حیا و بی فرهنگ ، البته بگم فرهنگ دارن ولی فرهنگشون به من نمیخوره ‌! جامعه داره روز به روز خراب تر میشه و شرایط برای ما آدم هایی که همه چیز رو رعایت میکنیم سخت. البته همه چیز از نظر من آداب و احترام و.، نمیگم که غیبت نمیکنم دروغ نمیگم نه چون شرایطش پیش بیاد اینکارو میکنم  اما اینکه به بقیه احترام بزارم و هرحرفی رو مخصوصا به جنس مخالف نزنم خیلی برام اهمیت داره‌‌‌.


یِک سری اتفاقات تو ذهنم میفته که عجیب و غریبه ، قتل و غارت و دعوا .! همشون تو ذهنم اتفاق میفته ، مثلا قبل اینکه جواب شخصیو بدم تو ذهنم هرچی دلم‌میخواد رو بهش میگم و بعد مثل حرکت غیرارادی امیرحسین آرمان(مانکن) میزنم به صورتم میگم : با کی بودم؟!

و بعد خیلی آرام و باشخصیت گونه اون شخص رو به صلح دعوت میکنم ، از صبح روز خوبی داشتم کمی با ح صحبت کردیم و کمی خندیدیم ، بعدشم که تند تند آماده شدم رفتم جایی و .!

بعدم که دانشگاه و کِلاس اینا ، استاد محبوب ❤

بعد دانشگاه هم که بلافاصله اومدم نت رو روشن کردم و با سین کلی خندیدیم که تا خود ده من داشتم میخندیدم ، تو همون فاصله یکی از تصوراتم عیان شد و من برخودم بالیدم و ذوق و هیجان زده وقتی عکسش رو دیدم گفتم بقول خودش: چه مخ قشنگیم که اینقدر خوب میم_چِ رو تصور کردم ، خیلی عجیبه یه شخصیو ندیدی تصور کنی و بعد ک ببینی خود خودش باشه ، اکثر بیانیا دلنشین مهربونن :)

اخر شبی یکم بحث های غیرمتفرقه کردیم با زِ که اصلا حوصله فکر کردن ندارم و نمیخوام عصبی شم :)

میگم که حیف یک چیزایی که باید باشه سرجاش نیست:) خیلی حیف

یجایی بود فائزه گفت: چقدر موافقین شبیه شخصی که دوستش دارین میشین،؟!

میخوام بگم خیلی حداقل تا وقتی باهاشی میخوای خود خودش بشی غیرارادی ، ولی دور که میشی عادت ها از سرت میرن.!

فردا با یه استاد دهن سرویس کن کلاس دارم و خوابم میاد:/کاش همه مثل فَ بودن:)

+شب بخیر دخترا:)


X:اون دختره رضایی هم مثل توئه ،تو بیو اینستاش نوشته لشکر سلیمانی:/جانم فدای رهبر

من: لشکر سلیمانی؟ سردار سلیمانیو میگی؟

X:آره همون !

من: خب چه ربطی داشت الان؟!  من که تو بیو چیزی ننوشتم ، راجب رهبرو سردارم حرفی نزدم:/

X:لاله تو که اینجوری نبودی؟!

من:چجوری؟

X:همینجوری که الان هستی ،سخت گیر

من: xمگه تو قبلا منو میشناختی که اینجوری میگی؟ تو فقط اسم منو از زبون بقیه شنیدی :/

X:شل کن بابا ! تهش این ترم اینطوری :/ ترم بعدتم میبینیم چه فتراتی میکنی:/

من:

 

+هوم، حرفی ندارم ! از یه سخت گیری چرا رسید به سردار سلیمانی نمیدونم ، شاید میخواسته بگه توام مثل اون بسیجیایی ، ولی منم سردارو دوست دارم ، محبوبِ قلب ها❤

معاونت فرهنگی دانشگاه میخواد یکارایی کنه میخوام کمکشون کنم :) فکر کنم خیلی جذاب باشه :)


ای جانِ جان ِ جان من

ای دردو ای درمانِ من

 

 


دیدی،وقتی سرتو میزاری رو بالش بی دغدغه خوابت میبره چه حس خوبیه؟ 

جدا از اینکه گاهی وقتا یه سری مسائل باعث میشه با گریه بخوابیم، ولی

براتون از خدا میخوام شبا با آرامش بخوابین :)

اوم من هرشب که میخوابم واسه خودم دست و جیغ و هورا و ادا بازی ها درمیارم و میخوابم

اخه نمیدونین چه حس خوبیه ، کنکور نداری، پشت کنکوری نیستی ، و مثل همیشه دختر درس خون مامانتی و مشقاتو نوشتی و اماده ای برای میان ترم 

و یه آخییش بلند میگی و گوشیو از ساعت ۶ زنگ میزاری تا ۷ونیم بیدار شی و پاشی بری عین دخترای کلاس اول کوله بر دوش سرکلاس!

خدایا بابت تماااام به خواسته هام نرسیدنم شکرت ، فکر کن اگه الان قرار بود ترم اول پرستاری باشم علناا به فنا رفته بودم :/

بازم شکرگزاری کنم؟! خدایا  بابت ارامش کوتاه مدتم مچکرم ، پایدار بمانیم من و ارامشم انشالله!

چشم دوستانمون قلب قلبی و چشم دشمنانمون کور❤


چرا آدم عقده ای میشه؟

یا چرا حسرت زندگی‌بقیه رو میخوره؟

یا چرا رضایت مندی هیچ وقت نداره؟

یا چرا خیلی گله میکنه ؟

یا.

یه سری چیزها واقعا دست من نیست ، من انتخابش نکردم ، تقلید بوده ، تحمیل بوده ، حتی یه چیزایی باعث میشه من‌نتونم‌اون انتخابی که‌دارم‌رو بیان کنم.!

حتی‌باعث میشه اصلا نشه راجب اون‌انتخاب حرف زد.‌!

میدونید چی میگم؟ یه سری شرایط و سرنوشتی که خدا رقم‌زده ، خب قسمت من بوده یا. 

گند زده به‌آینده ای که قراره بیاد ، و من باید برم‌پیشِ خودِ خدا وحساب کتاب کنم .!

چی میگن، این قصه سر دراز دارد.‌!

+حداقل تو باشی ، قسمت باشه ، اینکه عزیز جون اهمیت بده به جفتمون ، شرایط رو میتونه تغییر بده ، میدونم نمیشه ، هیچی اون‌جوری که‌من‌میخوام‌نمیشه و من باهاش کنار میام.! 

فقط یکم حسرت‌خوردن و حسودی کردن به شرایط بقیه که گناه‌نیست هست؟! یکمم قاطیش‌گریه باشه.!

تهشم‌میگم‌خدایاشکرت معذرت میخوام که دلم از بی عدالتیت گرفت که گریم گرفت. !

من‌یادم نرفته دیشب شکرگزارت بودما ، هستم هنوز‌ ! 


وقتی یکی پا میزاره تو زندگیت

چه دوست باشه

 چه دشمن باشه

 چه رفیق باشه‌چه نارفیق باشه

 همینکه‌اومده تو زندگیت

 دیگه هیچی مثل قبل نمیشه

 همه چیزت میریزه بهم

#دیالوگ

اونایی که فکر میکنن برنده شدن و از راهش برنده نشدن فکر میکنن بازنده نمیفهمه ، حسرت میخوره ، آه میکشه از حسودی ، اما بازنده میفهمه حسرت میخوره به برنده و میگه : تو یه کاری کردی من دلم برای تو بسوزه نه برای خودم ، تو با کلک بدست آوردی ولی من نه. ! تو چیزی که حقت نبودرو با زور گرفتی.!

بعضی ها یکارایی میکنن که من بنارو میزارم بر نداشتن ، ناتوان  بودن ، کمبود و. همه این ها .! 

اون با اینا تونسته قلب منو بدرد بیاره :) اما منم ناراحتم واسش که این همه مشکل داره .!

من میبخشمش؟! نمیتونم ، دقیقا عینِ این دیالوگِ 

 

+۱۳آذر رو جهانی تولدِ ؟! مای لاولی فرند۲، تولدت مبارک ، قُله بیان :) 

 

+کامنتایی که سال ۹۶ به بعد اینجا بودم و ارسال کردمو میخوندم ، پیش دانشگاهی و امتحان نهایی _ التماس دعاهای گرفته شده برای فیزیک و ریاضی _ پشت کنکور بودن و کتابخونه _ حالا.! وقتی به گذشته برمیگردی میتونی ببینی با کیا هنوز ارتباط داری ؛ و چه کسایی به فراموشی سپرده شدن! گذر زمانو بیشتر حس میکنس


کی میدونه آدما باید چند بار دلتنگ یه چیز بشن تا فراموش کنن؟

به اندازه کلِ دونه های اناری که جلوم بود غصه خوردم ، و چقدر بد شد امروز که اینجوری تموم شد.!

از شنبه منتظرِ امروز بودم ، ولی بدترین روزِ هفته شد.!و کاش یکم شرایط فرق داشت.! یکم.!


بعد مدت ها به شدت عصبانیم و تنها :)

میدونم‌هستی خدا :)

میدونم آدمای خوبی سرراهم قرار میدی :) 

میدونم نمیزاری اینجوری بمونه :)

میدونم‌ بقول حَنا خدایی که از نمیدونم چی الماس درست میکنه مگه میزاره بعد از سختی تو ستاره نشی؟!

۲۱/۰۹

ز.م.اِ.ه.ی.چ.ش.خ.ص.ا_ش_ک

 

اینکه‌من‌ بگم عقایدم فرق داره دلیل بر این‌میشه بهم‌بگن :یجوری میگی انگار فقط تو مسلمونی بقیه کافرن :/ عقاید با اعتقاد مگه فرق نداره ؟!

 


دِلِ تنگم دِلِ تنگم

چی بگم از دِلِ تنگم؟

از صبح اینو باخودم زمزمه میکنم ، اینکه چقدر دیگه خوشبین باشم و به شرایط لبخند بزنم ، امروز با بیرون رفتنم بیشتر رو قلبم حسرت تلنبار کردم و عصبانی شدم ، دیشبم بعد تولد پیش از حد گریه کردم از حرص ، حسادت ، هرچی بود داشتم میترکیدم از بغض ، اینکه دلیل کوفت شدنِ خوشحالیم چی بود.! هیچی خودش یه غصه بزرگه اما.

به خدا میگم دیگه بسه ، تمومش کن ، خستم ، حتی توان حرکت ندارم ؛ بسه دیگه هوم؟! گناه دارم.


ازینکه نمیدونم ته قضیه زندگی چی میشه تا یکم انگیزه بگیرم یا کلا ناامید شم ، اعصابم بهم میریزه

اینکه برای( هیچی ) تلاش میکنم ، مسخرست ، اینکه دیگه هیچ چیزی نمیتونه انرژی  و اُمید بهم بده

اینکه نمیدونم . !

خیلی سخته کلا ، حس میکنم مزخرف ترین سالای زندگیم که بهترین سالای زندگیم قرار بود باشن گند شدن ، یا گند زده شد بهشون ، خیلی خستم ، دلم گرفته عمیقا ، از خودم و خدا و قسمت.!

اینکه کجای کارو اشتباه رفتم و قسمتم شده این.! دلم دیگه نمیخواد روز و ماه و سال بگذره و یه سنی برسم که هیچی نیستم و نشدم چون قسمت نبوده.! 

+بهار_ماجده_ صورتی _ آرام _

 


دعا کنید ترم اولی ها درساشونو پاس شن، استادا سوالای سخت ندن ، خلاصه که ما بدبختایی که داریم یه رشته بی ربط با رشته دیپلممون میخونیم از پسِ اقتصادو تجارت بر بیاییم.!!

ولادت حضرت زینب مبارک :) ❤

ولادت حضرت عیسی؟ باید گفت؟ نمیدونم اینم مبارک .! ۲۰۲۰؟! 

روز پرستار تبریک :) منم که همچنان به پیکسلِ پرستارِ مملکت هرروز خیره میشم . !

+دلم برای  استادِ اصول حسابداری از همین الان تنگ‌ شد :(

 


بدترین ، سخت ترین جمعه سال ۹۸ . ! فکر نکنم هیچ جمعه ای اینقدر قلبمو بدرد آورده باشه ، نتونستم حتی امتحان فردارو مرور کنم ، انگار یچیزی به گلوم چنگ میزنه. ! 

سردارِ عزیزم ، محبوب ترین ، تو تنها کسی بودی که همه حرفات عملی میشد. ! 

شهادتت مبارک ، اما خیلی غم انگیزه برای ما شهادتتون ، کاش منم پسر بودم حداقل میتونستم  تو این راه یکاری کنم. !

امروز مزار شهدا خیلی شلوغ بود خیلی. ! مامانای شهدا خیلی اشک ریختن ؛ قلبم بدرد اومده


چِنان سکوت کرده ام که : دیگه هیچی از جانِ زندگی و خدا نمیخوام

ما شده ایم همانند فرزندی که دیگر حامی ندارد ، امنیت ندارد ، . 

انشالله من هم فردا در تشییع سردار دل ها خواهم بود. ❤ 

عجیب بغض دارم و دلم میخواد حتی یک دقیقه گریمو نگه ندارم. ! 

امروز فقط یچیش قشنگ بود که استاد اصول لبخندن بهم میگه : آفرین ۱۸ شدی ، تعدادی زیادی مردود شدن ، آفرین. ! لبخندشو به دنیا نمیدم اصلا.! 

یجا هست سردار میخنده بعد سرشونو میندازه پایین ، اونجا آدم میخواد بمیره از غصه.!

حالا حالاها سیاه پوشِ پدرمان هستیم.!

من هی به اسما میگم ، مگه میشه نباشه؟! چجوری اصلا الان داریم زندگی میکنیم عجیبه.

چون بخاطر اون بود که الان زنده ایم،، امنیت. بعد اون نباشه؟

بقول بقیه گندشو دراوردم لابد.! نمیدونم.


باران میبارد ، سکوت و تاریک ، مغموم است آسمان. !

من ماندم و غمِ آسمان و یه رفتارشناسی استیفن رابینز که تموم‌نمیشه. ! 

 

منم باید برم آره برم سرم بره
نذارم هیچ حرومی طرف حرم بره…
یه روزی هم بیاد نفس آخرم بره…

( ۱۰۰ بار فکر کنم امروز اینو گوش دادم.)


الله اکبر.!

الله اکبر!

صدای اذان را میشنوی؟‌خدا با تو سخن میگوید.

خدایا حافظ وطنم ، مردمانش ،سربازانش ،سردارانش باش :)

رهبرم. !

خدایا 

سردارم جایگاه ابدیت تو در قلبِ ماست‌‌حاج قاسم، سلیمانی های دیگری هستند که دارند انتقام خونت را میگیرند!! تو آرام بخواب سردار خیالت راااااااحت ❤️ #انتقام_سخت ✌️✌️✌️✌️✌️✌️✌️


❤️ انگار میهن ما بازمرد دارد مردی از جنس سلیمانی مردی که آبروی خود را در کف دست می گیرد برای میهنش آفرین سردار که غم بزرگ حاج قاسم را کمی التیام دادی می شود اشتباه کرد و عذر خواهی کرد کاش کاش وای کاش ذره ای از غیرت تو در خون بعضی ها جریان داشت


اولین جمعه ای که نیستی سردار . !

#یا صاحب امان 

برنامه مشهد رفتن به کل بخاطر اتفاقات اخیر بهم خورد. ! اونم واسه اینکه مبادا اتوبوسِ ماهم چپ کنه ، الان باید بگم خستم ازین دست به دعاها بردن. !

بااین اتفاقا با این مرگ و میرا با این فرار کردن از سختی و شر و رسیدن به مرگ ، زندگی روزمره و تکراری دیگه دارم میترسم ، انگار واقعا روزای آخره ، میترسم از در خونه برم بیرون و دیگه مامانم اینارو نبینم  ، یا میترسم اونا برن و دیگه اونارو نبینم ، میترسم که یکیشون نباشه ، میترسم که من دیگه نباشم ، یک هفتست که قیامت شده ، یک هفتست که دل خونِ و آرامش نداره ، قلبم  بیش از حد درد میگیره از این نگرانی و ترس ، من که از اتفاق بد واسه یه غریبه میمیرم چطور تحمل کنم اگه سرم بیاد .! آره مرگ حقِ هرجا بخوای بری دامنتو میگیره ، حالا تو بگو هواپیماش نقصِ فنی داشت ، اینا بهونس ، بخدا که بهونست ، مگه میشه قبل پرواز چک نکنن، تا خدا نخواد هیچی نمیشه ، با اون قراضه هم میشد  به مقصد رسید، دلم  میگیره که این اتفاقای بدو به شهادت سردار ربط میدن ،  اون بنده خدا که شهید شد چه ربطی به اتوبوس چپ شده و هواپیمای سقوط شده داره؟؟؟؟ خدا جونم عاقبت هممونو ختم به خیر کن.!

امام رضا هرکاری میکنم خودمو بهت برسونم نمیشه تو یکاری کن که خیلی نیاز دارم بهت.!


تَحمل حرف های آدمای دورم رو دیگه ندارم ، چون بلد نیستم حمایت کردنو ، بلد نیستم دلیل آوردنو ، بلد نیستم توضیح دادنو.! 

دیگه یکی که با ۴۰ سال زندگی هیچی نمیفهمرو من ِ ۱۹ ساله نمیتونم حالی کنم میتونم؟!

این روزا فقط شنیدم توهین ، تهمت ، این تهمت هایی که میزنیم به آدما یه روزی جوابشو باید بدیم ، هرچی یادمون رفته باشه ، خواهشا خدا نره ، تمام قضاوت هات به آدمایی که نمیشناسیشون خوب اون دنیا یقمونو میگیره.!

این روزا بیش از حد میشه گناه کرد، اونم از نوع حق الناس‌.!

امتحانِ آخر دیروز به اتمام رسید

#پایان ترم اول:)


ممنون من که خیلی زحمت کشیدی و خیلی درس خوندی و اصلا نخوابیدی تا این دوهفته عالی باشی:) میدونم از شدت نشستن های مداوم کمرت ناقص شده و از نخوابیدن چشمات لوچ و له و لورده شده.

تچکرات من؛) 

با نمرات عالی جز حسن تا الان معدلمان ۱۹ و خورده است ! خدا کند حسن ! مارا نیندازد.! زهرمارمان میشود:/ هم من،هم نمراتم،هم کارنامه ام.!


تو این یک هفته ای که استراحت قرار بوده کنم تا ترم ۲

دیسک کمر گرفتم ، و هنوزم دارم کاراشو انجام میدم حالا اینارو کار ندارم ، اونقدری که حرفاشون اذیتم کرد و گریه کردم ، درد اونقد نفسمو نگرفته بود ، هی آدم بخاطرر این رشته هی میشنه میخونه صبح تا شب مگه. ارزش نداره   ، قانعم نمیشن ،،!!!این دانشگاه میندازه بخاطر پول . !

خسته شدم تا کی باید سرکوفت بخورم ، خدا چرا یکاری نمیکنی ساکت شن ، خددا به من میگه پزستاری کم دردسر تره چرا اینو رفتی ، انگار درسای پرستاری اسونه ،، من با شزایط خودم کنار اومدم ولی اون نمیاد، الان دلم میخواد ی رشته پزستاری باشه و من برم و ترمی ۱۰ تومن ازش بگیرم ساکت شه دیگه بهم حرف نزنه.!

همه مریضیایی که تاالان گرفتم تقصیر اینه ، ازبس بهم فشار اورد . روزو شبم شده زولپی رست بخورم، ژلوفن، یکی دوبام پتدین یواشکی مامان گرفت . 

دیگه این روزا از ته  وجودم خواستم خدا منو بکش ، ما بدبختارو بگش ن اونایی ک خوش بودکیف و حالشونو میگردن.

 


^^

آسمونو نگاه کنی و بگی یا حضرت مادر نجاتم بده.! من دیگه طاقت ندارم ، توانم ندارم ، دانشگاه این ترم رو هواست ، همچی استرس آوره. 

همبشه از بهمن بخاطر کارنامه هاش بدم میومد همیشه ، تنها بهمنی بود که میخواستم دوستش داشته باشم و بدترین شد. 

خیلی خستم.


مرگ از رگ گردن نزدیک تر است ! 

خاصه زهرای عزیزم که حتی نمیتوانم تسلیتی به او بگویم. 

خبر خیلی بدی بود ، من از باباش خیلی خوشم میومد برعکسِ مامانش ، یه آدم مهربون خوش اخلاق که کاری به هیشکی نداشت ، حتی یکبار از همسایه ها چیزی راجبش نگفتن.!

نمیدونم چه حکمتی قسمتی خواست خدایی بود 

اما از خدا میخوام صبر زیاد بهشون بده ، داغشون کم شه.! بی پدری خیلی سخته، بی پناهی ، پشت نداشتن ، حمایت گر نداشتن.

با این وضعِ ناقصِ خودم حتی نمیتونم برم پیشش، اصلا روی تسلیت ندارم

خدایا به بازمانده ها صبر بده ، کمکشون باش.

اقای همسایه بابای مهربونِ زهرا ، فکر کنم کل محل داغ دار باشه با رفتن یهوییت.

تازه داشتین پیشرفت میکردین، همچی خوب میشد.


این وحشتِ از دست دادن آدما منو میکشه

مرگِ عزیزات و .

خیلی سخته

من ۷ ساله دارم با این ترس زندگی میکنم 

روز به روز بهم‌نزدیک تر میشه

مرگ نزدیک‌من و خانوادمم‌میشه

و من از اون روز وحشت دارم

مرگ‌یکبارو شیون یکبار در این‌مواقع بهتره یبار اتفاق میفته و صبرو ایناشم میده

اما ازینکه هرشب ب ترس مردن‌یکی دیگه بخوابی و تا صب به زنده بودنشون‌فکر کنی بعد تا شب منتظر برگشتون باشی سخته.

دارم‌حال و هوای خونه‌زهرا اینا تصور میکنم‌و اشک‌میریزم.

کاش دلِ همه تو این برف خوش بود. کاش کسی داغِ به این سنگینی نمیداشت

کاش خدا به مامانش صبر بده صبر بزرگ فرشته روی زمین بود شوهرش.


دانش آموز هم نیستیم یه سنجاق سری گل سری چیزی بهمون بدن واسه اینکه اسممون فاطمه ست.

ولادت حضرت فاطمه مباااارک

روز مامانای مهربونتون مبارک :)

روز مامانایی که پیشمون نیستن ، مامان بزرگ ها ، روحشون شاد:)))

روزِت مبارک شومارِ عزیزم انشالله تنت همیشه سلامت باشه :) اقلیماا❤

روزِ بانوان مهربان هم مبارک:))))

خدا بحق حضرت فاطمه عاقبت هممون رو بخیر کنه :) 


همیشه دلم میخواست همه دفتر خاطراتامو نگه دارم واسه دوران پیری ، حالا خیلی رویایی در کنار نوه و نتیجه فک نمیکردم.

یه گوشه سالمندان تک و تنها بشیتم بخونم

ولی دیگه عمرِ به این کوتاهی نمیخوامش، همشونو میدم بازیافت :/ والا جز زباله خشک میدم بره. البته ک ی سریاشو تو ۱۸ سالگی ریختم دور. ولی میدونین‌که هرروز تو دفتر چن صفه بنویسی خیلی میشه.

هرچی مدرک و اثر انگشت تو این فضای مجازی گذاشتخ بودما

قبلا پاک کرده بودم

ولی امروزم همه چتارو دو طرفه دیلیت کردم:/

قطعا همه پست های غمگینو اینجاهم پاک میکنم .

خیلی کارای نکرده دارم و گناهای کرده میخوام بنویسمشون توی ی دفتر تمیز. 

خستم خیلی. 


نمیدونم باید چه حسی داشته باشم ، احساس میکنم وقتی مفیدِ خودت نباشی پس عمرتو بیهوده گذروندی

با این حال دعام سلامتیه ، تنِ سلامت برای همه و خانوادم ، عزیزانم رو از دست ندم.

#۲۰سالگی نمیدونم دوستت دارم یا نه یا نمیدونم باید بهت بگم سلام یا خداحافظ.

۹ اسفند :)


عجب خوابی دیدم ، معلوم نیست دیشب به چیا فک کردم که خواب جبهه دیدم ، چقدر ترسناک بود برام.! 

قبلشو خیلی دوست داشتم ، یکیو از نزدیک بطور واضح دیدم . که تاحالا تو خواب اینقد نزدیک نبودش ، یه عزیزِ قدیمی :) یه هم صحبت دیرینه که حالا دیگه نیست :)


امروز یه دفتر و خودکار جلوم گذاشتم که بنویسم 

تنها چیزیم که دلم میخواست حرفا و کاراییه که باید اون دنیا جواب بدم بنویسم

اما تا میخواستم بنویسم همه میپرید

فقط نوشتم : راستکیه این مرگ ، چه بخوام چه نخوام چه یک دقیقه دیگه چه صدسال دیگه میمیرم

چرا قبول نمیکنی؟!

میگم یعنی خدا یه شرایطی رو برای من‌پیش میاره جبران کنم؟!! 

 

 


حالا که علاف ،  داغون ، افسرده افتادیم گوشه اتاقامون ، کاش اینترنت من قطع میشد ؛ تا یه سری چیزارو نخونم ، نبینم ، دلم غصه نخوره . !

کلی حرف دارم، ، اونقدر زیاده که باعث شده معده درد بگیرم ، از بس خودخوری کردم ، چه بهمن ک اسفند مزخرفی. ! چقدر سختی تو دی کشیدم ، اینم ازین دوماه.!

شماهارو نمیدونم ، اما میگم میترسم از آخره خودم، میترسم از مردنم.! چقدر مگه بهت فرصت جبران میدن ، که من با امروز فردا کردن از دستش میدم.! 

بیش از حد روحم خستست ، دلم میخواد ۲۴ ساعتو بخوابم فقط و به هیچی فکر نکنم

من میترسم . ازبس تو مجازی چرخیدم دیگه حوصله کسیو ندارم

دلم یه آدم جدید ِ غریبه میخواد روبروم وایسه تا من غر بزنم و خالی شم.! نه اونی که منو میشناسه


پدر خوبی ها ولادتتون مبارک:) عمیقا دوستتون دارم ، خیلی ممنونم که شبای عذاب آورو واسم آروم میکردین ، ممنونم که اون چن روزی که بطور فاجعه باری درد داشتم و فقط صدات میکردم

اکثر ماها مامانامون یادمون داده همیشه یا علی بگیم ، مخصوصا میخواییم بلد شیم ، حالا نمیدونن این واسه چیه ؛ یا شاید اینکه یا علی و کمکم کن.

ممنونم که بیشتر وقت ها دستمو گرفتی.

خدایا معذرت میخوام که موقعی مریض بودم حسابی غر زدم چرا من؟ چرا من درد بکشم !

یه درصد اگه تو این اوضاع قرار بود اون اتفاق بیفته قطعا منم مریض میشدم.

میدونم مرگ حقه ، ولی من اصلا نمیخوام با کرونا بمیرم.

گیلان فاجعه ، در و همسایه و فامیل مبتلا شدن ‌. هر خونع ای یکی درمیون.

ختم بخیر بشه.

خدایا میدونم داره تموم میشع این دنیا اما مارو ببخش


صدای گنجشک ها و آسمونی که سپیده زد و روشن شده :)

خیلیا میدونن‌من از تاریکی میترسم،حتی درحالت عادی اکثر اوقات با لامپی چیزی که روشن باشه خوابم میبره.!

 

 

میدونی چیه مَن؟!

لطفا سکوت کن و مرزای ورود و خروج مغزتو مسدود کن ! قرنطینه کن! نه چیزی وارد بشه و ن خارج !

چه مغزِ خسته ای دارم این روزا.!

مغزی که درگیریاشو نمیتونه سر خودش دیوارش بقیه خالی کنه!

چقدر دیگه میشه دووم آورد؟!


آخرین جمعه سال یک هزارو سیصدو نودوهشت را چگونه گذراندید؟! برایمان بنویسید که اگر مرحله کرونارو رد کنیم و به سال بعد این موقع برسیم ببینیم مرحله 98 سحت تر بود یا 99؟؟

با صدای پدر و بقیه همسایه ها که در تلاش تهیه کردن سم پاش یا همان اب پاش ایرانی ها و تهیه کلر بجای وایتکس بودند  

در حالی که وی تا خود 6 صبح بیدار بود ساعت 9 با صدای دادو فریاد که نه صحبت اقایون بیدار شد ! 

یه اینجا ختم نشد !

هنگام صرف ناهار وی گفت که چه وضع فرهنگ است که نداریم و ندارند صحبت اینگونه آخر ؟! بلند بلند ؟! شاید کسی بیماری داشته باشد و اعصابش خورد شود . 

یکی مثل من که علائم سرما خوردگی را دارم اما نمیخورم و کلافه ام کرده ! 

حالا این بار به خاطر کرونا بوده قبلش چی ؟ همش اوضاع همینه خسته شدم از ددستشون  خداروشکر میکنم که بابا مشغوله  مثل اینا همش سر خیابون نیست وگرنه هرچه جمعیتشون بیشتر اعصاب ما خراب تر . 

فکر کنم ققط اقایون محله ما دوست دارن بلند صحبت کنند که هرکس بین جمعشونم نیست بشنوه

مثلا من شنیدم به اقای پدر گفتند دخترت چی میخونه؟ترمای آخر باید باشه درسته ؟ یا اینکه گیلان داره میخونه؟! 

بابا به گفتن منحل شدن دانشگاه اکتفا کرد ! در جریانید که اصلا راضی نیست و باعث خجالتشه رشته و دانشگاه من !

حالا بعد از بحث غیر دوستانه سفره ناهار یا وعده ناهار ! هرکس به اتاق خودش رفت .

ما به خواندن لافکادیو و یک عاشقانه ی ارام اکتفا کردیم !

پفیلا درست کردم و بعدش یک لیوان چای داغ بدلیل روغی بودن پفیلاها !

امان زمان عزیز این جمعه هم نیامدی اما گمانم تا جمعه بعد ما یه سفری کوتاه به اخرت داشته باشیم و ازت کمک بگیریم .

شماهم بنویسید جمعه اخر سال رو چطور گذروندین :)

 


 

بهاری که خاک را سبز میکند. یقینا از پسِ سبز کردنِ چراغ های قرمز هم بر می آید.

من به این اتفاق ایمان دارم. سال نو بر همه مبارک باد.

 

عید مبعث هم مبارک:)

 

 

تازه تولد مادربزرگمم ۵ فروردین بود:) روحت شاد عزیز:)❤

 

 

سلام به بازماندگانِ ۹۸

خیلی عجیبه برام تاریخِ توی پست ها که زده ۹۹

ادامه مطلب


آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها