دِلِ تنگم دِلِ تنگم
چی بگم از دِلِ تنگم؟
از صبح اینو باخودم زمزمه میکنم ، اینکه چقدر دیگه خوشبین باشم و به شرایط لبخند بزنم ، امروز با بیرون رفتنم بیشتر رو قلبم حسرت تلنبار کردم و عصبانی شدم ، دیشبم بعد تولد پیش از حد گریه کردم از حرص ، حسادت ، هرچی بود داشتم میترکیدم از بغض ، اینکه دلیل کوفت شدنِ خوشحالیم چی بود.! هیچی خودش یه غصه بزرگه اما.
به خدا میگم دیگه بسه ، تمومش کن ، خستم ، حتی توان حرکت ندارم ؛ بسه دیگه هوم؟! گناه دارم.
درباره این سایت